امروز امروز : دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Monday, May 20, 2024 آخرین بروز رسانی آخرین بروز رسانی: ۸ بهمن ۱۳۹۳ [اخبار امروز: 0]
درباره ما تبلیغات در سایت ارتباط با ما فراخوان همکاری خروجی RSS

تبلیغات اینترنتی رایگان در استان مرکزی و اراک

بخش ویژه پایگاه های اینترنتی *** همه تبلیغات

تخفیف ویژه تبلیغات در پربازدیدترین سایت استان مرکزی

شرایط و تعرفه تبلیغات *** مشاهده آگهی ها و نیازمندیها

برای آنها که حرفه ای اخبار را دنبال می کنند

راهنمای استفاده از خبرخوان *** نسخه سریع مرکزی دیلی



دلهایی که به ضریح گره خورد تا کربلا

کد مطلب: 49958 | تاریخ ارسال: 1 دسامبر 2012 | چاپ صفحه

همه آمده اند زن، مرد، پیر و جوان ،کودک همه شنیده اند، یکی گلاب به دست دارد، یکی شیرینی، یکی آرام زیر چادرش اشک می ریزد و یکی زیارت عاشورا می خواند، مگر اینجا چه خبر است؟! خبر آمده که بوی یوسفی می آید…

به گزارش مرکزی دیلی و به نقل از خبرنگار مهر همه آمده اند تا دل هایشان را گره بزنند به ضریحی که به کربلا می رود تا بر قبر مقدسی حلقه زند.

همه آمده اند تا اشک هایشان را پیشکش کنند به دل زینبی که این روزها داغدار عزیزترین بنده خداست، در جمعه ای غم آلود.

تا پای جان شیعه ایم
آقای سورانه بهمراه همسر و پسر خردسالش به استقبال ضریح مقدس امام حسین (علیه السلام) امده است، او که انتظار در چشم هایش موج می زند، می گوید: از صبح با خانواده آمده ایم گویا بدلیل حضور گسترده مردم ضریح با تاخیر وارد شده است.
وی می گوید: من و خانواده ام برای احترام به آقا اباعبدالله به اینجا آمده ایم، زیرا برای ما فرصت عرض ادب از نزدیک هنوز فراهم نشده است.
آقای سورانه می گوید: پیغامی که می خواهم با این ضریح برای آقایم حسین بفرستم این است که آقا بدانید که ما تا آخرین قطره خون پای آرمان های شیعه  و اهداف شما ایستاده ایم و فرزندانمان را باعشق حسینی پرورش می دهیم.
هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می شود، فریاد یا حسین در میدان سرداران اراک  طنین افکن شده، انگار امروز در همین لحظه تمام نیروی جاذبه دنیا در این میدان جمع شده است که اینطور آدم ها یک به یک به سویش کشیده می شوند. این چه سری است؟ هنوز ضریح در میانه مسیر است و به قلب جمعیت نرسیده است.
آقاجان مرا بطلب که به زیارتت بیایم
خانم نوروزی که 52 سال دارد و دست نوه خود را محکم گرفته است. او می گوید: من آمده ام تا به واسطه این ضریح سلامم را به آقایم حسین برسانم و بگویم: آقاجان مرا بطلب که بهمراه خانواده به زیارتت بیاییم.
وی  که بغض کرده است می گوید:  من تا کنون یک بار به کربلا رفته ام ولی امروز نیز حس می کنم که در کربلا هستم و همان حال و هوا را دارم.
او دلیل حضور بهمراه نوه اش را اینطور توضیح می دهد: کودکان ما باید از همان کودکی عشق به ائمه در دلشان نهاده شود .
حاجت قلبی خانم نوروزی از امام حسین(ع) عاقبت بخیری همه مردم خصوصا جوان هاست.
حضور گویای، صداقت است
همه چیز گویاست، حضوری به وسعت صداقت.
نیازی نیست که کسی زبان بگشاید، چشم ها فریاد می زنند که : حسین جان چه می شود که ما نیز کربلایی شویم.
” اللهم ارزقنا شفاعت الحسین “
آقای نظام آبادی کارمندی 47 ساله است که با تمامی اعضای خانواده اش به استقبال ضریح آمده است، وی می گوید: ما از صبح در اینجا منتظریم ، قسمت بود که بعد از نماز جمعه به زیارت ضریح برویم.
وی اضافه می کند: دلیل حضور من کاملا آشکارست من هم مثل بقیه به خاطر عشق و احترام به اهل بیت به اینجا آمده ام.
وی با تاکید بر اینکه نمی تواند حس واقعیش را به زبان بیاورد، می گوید: من از آقا امام حسین عافیت دنیا و آخرت و شفاعتش را می خواهم، اللهم ارزقنا شفاعت الحسین .
آقای نظام آبادی معتقد است که آقا امام زمان (عج) در این جمع حضور دارد. وی می گوید: من سعادت زیارت قبر شش گوشه آقا را نداشته ام حضوری به اینجا آمده ام تا امضای کربلایم را از ایشان و پدر بزرگوارشان بگیرم و جز یاران آن بزرگوار باشم.
وی با اشاره به اینکه باید فرزندان را از همان کودکی با اسلام و اهل بیت  آشنا کرد، می گوید: کودکان مانند  نهال هایی هستند که باید رسیدگی شوند تا راست قامت همچون سرو رشد کنند و به بیراهه نروند.
صدای یا حسین در آسمان اراک
صدای “یاحسین”  می آید، تمام نگاه ها یک کانون دارد ، اشک ها حالا دیگر سرازیر شده ضریح وارد شده بوی بهشت سراسر میدان سرداران را پر کرده است.
آقای خانمحمدی که جوانی 23 ساله است می گوید: به عشق امام حسین (ع) آمده ام، نمی دانید برای دیدن این ضریح چقدر شوق داشتم و حالا با دیدنش نمی توانم احساسم را بیان کنم ، انگار که تمام وجودم بغضی است که می خواهد جاری شود.
وی می گوید: دلم می خواهد حاجتم را به همراه دلم به این ضریح گره بزنم و بگویم: آقاجان به ما جوان ها کمک کن ، مشکلات بسیار است کمک کن تا بتوانیم ایستادگی کنیم . کمک کن تا شرایط اشتغال و ازدواجمان مهیا شود.
امام حسین را دوست دارم
غزل 11 ساله هم می گوید: من خیلی امام حسین(ع) را دوست دارم و با مادرم به اینجا آمده ام .
او ادامه می دهد: من می دانم در روز عاشورا چه اتفاقی افتاده است  و آدم های بد امام حسین و خانواده اش را اذیت کرده اند.
او به تبعیت از بزرگترهایش می گوید : از امام حسین (ع) می خواهم به همه سلامتی بدهد.
حسی فراتر از مادیات
و حالا نیروی جاذبه ای که  هیچ نظریه فیزیکی آن را توجیه نمی کند دارد بیشتر و بیشتر می شود، اینجا جسم و فیزیکی وجود ندارد همه چیز انگار فراتر از جسم ها انگار تمام روح ها در یک کالبد متبلور شده و آن کالبد گرد خانه یار می چرخد.
اسمش را نمیپرسم مادر پیری است که عشق او را به اینجا کشانده،  نمی تواند پا به پای بقیه بدود ، اشک می ریزد و یا حسین می گوید.
او می گوید: برای آقا امام حسین (ع) آمده ام ، از امام حسین می خواهم تمام مریض ها و چشم انتظاران در بیمارستان ها را شفا دهد.
اشک هایی که با گوشه چادر پاک می شود
با گوشه چادر اشک هایش را پاک می کندو می گوید: انشالله تا زنده ام زیارتش قسمتم شود، نمی دانم چه بپرسم، من هم با او گریه می کنم مرا در آغوش می کشد .
آغوشش مامنی است تا  بتوانم فارغ از هر چیزی دلم را گره بزنم به ضریح شش گوشه ای که  حرم امنی است برای دل های شکسته ای که مهمانش هستند نه میزبان.
صدای اذان مغرب در گلدسته های مصلای اراک می پیچد همه با یاد حسین و عشق او، به سمت وضوخانه می روند، صدای اذان می آید، یاحسین.

ارسال نظر برای این مطلب مسدود شده است.