امروز امروز : یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Sunday, May 05, 2024 آخرین بروز رسانی آخرین بروز رسانی: ۸ بهمن ۱۳۹۳ [اخبار امروز: 0]
درباره ما تبلیغات در سایت ارتباط با ما فراخوان همکاری خروجی RSS

تبلیغات اینترنتی رایگان در استان مرکزی و اراک

بخش ویژه پایگاه های اینترنتی *** همه تبلیغات

تخفیف ویژه تبلیغات در پربازدیدترین سایت استان مرکزی

شرایط و تعرفه تبلیغات *** مشاهده آگهی ها و نیازمندیها

برای آنها که حرفه ای اخبار را دنبال می کنند

راهنمای استفاده از خبرخوان *** نسخه سریع مرکزی دیلی



امکان پذیری انقلاب مخملی در ایران

کد مطلب: 3522 | تاریخ ارسال: 12 آگوست 2009 | چاپ صفحه

اصطلاحات «انقلاب مخملي» يا «انقلاب رنگي» اين روزها بيش از هميشه در برخى جرايد و صداوسيما شنيده مى‌شود و بر بزرگى خطر آن تاکيد مى‌شود. اين روزها در صحنه سياست بسيارى اتفاقات با انقلاب مخملى مرتبط دانسته مى‌شود بسيارى پديده‌ها که فهم و تحليل آن دشوار است با کمک عينک «انقلاب مخملي» يا «رنگي» ديده مى‌شود و البته به اين ترتيب توجيهى براى فهميدن آن پيدا مى‌شود

به گزارش مرکزی دیلی ، حسن بهشتی پور تحلیلگز مسائل سیاسی مطلبی در خصوص انقلاب مخملی در روزنامه حیات نو نوشته است که در زیر می خوانید:

اصطلاحات «انقلاب مخملي» يا «انقلاب رنگي» اين روزها بيش از هميشه در برخى جرايد و صداوسيما شنيده مى‌شود و بر بزرگى خطر آن تاکيد مى‌شود. اين روزها در صحنه سياست بسيارى اتفاقات با انقلاب مخملى مرتبط دانسته مى‌شود بسيارى پديده‌ها که فهم و تحليل آن دشوار است با کمک عينک «انقلاب مخملي» يا «رنگي» ديده مى‌شود و البته به اين ترتيب توجيهى براى فهميدن آن پيدا مى‌شود.

اما آيا واقعا اين توجيه چه اندازه با واقعيت نزديکى دارد؟ اعتراضات گسترده به روند برگزارى و سلامت انتخابات به تلاش‌هاى مشکوک و «انقلاب‌ها مخملي» نسبت داده مى‌شود برخى فعالين سياسى و مطبوعاتى در دادگاهى که شرايطى خاص دارد به تلاش براى «انقلاب مخملي» اعتراف مى‌کنند و خلاصه هر کس که ايراد و انتقادى به انتخابات دارد به زودى اين برچسب را روى پيشانى خود مى‌بيند. اما «انقلاب مخملي» يا «انقلاب رنگي» حقيقتا چه معنايى دارد؟ آيا هر حرکت و اعتراضى را مى‌توان «انقلاب مخملي» معرفى کرد؟آيا صحبت از اين نوع انقلابات در جامعه ايرانى ممکن است؟ بى‌ترديد ماجرا کمى پيچيده‌تر است… يکى ازمهم ترين«آفات تحليل سياسي» پديده اى است که ازآن تحت عنوان «تحليل قالب» برمحيط تحليل گر سياسى ياد مى شود.

اين پديده ، تحليل گرسياسى را ناچار مى سازد براى ارائه تحليل خود اين ملاحظه را داشته باشد که به نوعي«تحليل قالب» را اثبات کند. اومجبوراست يا با خودسانسورى تحليل خود را به گونه اى ارائه کند که با «تحليل قالب» درتعارض قرار نگيرد و يا درنهايت درلفافه بنويسد که دچار دردسر نشود البته اين نوع نوشتن ديگرتحليل نيست وهمان کلى گويى است که نه تنها گره اى نمى گشايد بلکه در مواردى گره را کورتر مى سازد. درحوادث پس ازاعتراض هاى ناشى ازابهام هاى متعددى که درباره صحت نتايج انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى درايران بيشترازسوى نخبگان منتقد ، پيش آمد؛ برخى مقام هاى مسئول براى توجيه منطقى براى برخورد با مخالفان معترض ، «تحليل قالب » خود را در مورد طراحى آمريکا و متحدانش براى راه‌اندازى انقلاب مخملى ويا به تعبير دقيق تر انقلاب رنگى در ايران مطرح کردند . اين «تحليل قالب» درراديو و تلويزيون و مطبوعات به عنوان امرحتمى تلقى شد.

به گونه اى که حتى در کيفر خواست دادستانى نيز با مستندات تحليلى تلاش شد عوامل اجرايى آن نيز به مردم معرفى شود . با وجود اين براى نگارنده امکان پذيرنيست که اندوخته هاى بيست سال گذشته خود را دربحث شناخت سياستهاى آمريکا دربرخورد با شوروى واروپاى شرقى وپس ازآن جمهورى هاى برجاى مانده ازفروپاشى شوروى ويوگسلاوى ،ناديده بگيرم وغيرمنطبق بودن اين«تحليل قالب» را برشرايط امروزايران يادآور نشوم . به همين جهت دراين مقاله سعى مى کنم با بررسى دقيق آنچه که تحت عنوان انقلاب مخملى و رنگى در کشورهاى مختلف رخ داده است به تعمق بيشتر در اين بحث مهم بپردازم . براى اولين بار واژه انقلاب مخملى در باره حرکت گسترده مردم درکشورچکسلواکى در1989 توسط واسلاو هاول بکار گرفته شد که رهبرى جنبش ضد کمونيستى را در اين کشور برعهده داشت . اين حرکت به جهت آنکه بدون خون ريزى به سرنگونى حکومت ديکتاتورى پايان داد مخملين توصيف شد.

درچکسلواکى ده روزپرحادثه از هفدهم تا بيست و هفتم نوامبر 1989 پس از فروريختن ديوار برلين در آلمان شرقى و آزاد شدن لهستانى ها از حکومت کمونيستي، نوبت به چکسلواکى رسيد در روز اول انقلاب مخملى تظاهرات مسالمت آميز دانشجويان به يادبود روز جهانى دانش آموزدر پراگ به دليل برخورد پليس پراگ با تظاهر کنندگان به خشونت گراييد. پليس ضد شورش، پس ازآنکه تمام راههاى فراررا بردانشجويان تظاهرات کننده بست، در خيابان نارودنى پراگ به آنها حمله ور شد. اين دومينوى اول، آغاز يک بهمن بود. پس از آن تقريبا هر روز تا پايان دسامبر شاهد اعتراضات بيشتر با شرکت مردم بيشترى بود. درروز 20 نوامبر به تخمين نيم ميليون نفردست به تظاهرات مسالمت آميز زدند. در حالى که تعداد افراد حاضردرتظاهرات روز قبل دويست هزار نفر بود. در27 نوامبر اعتصاب عمومى دوساعته اى به اجرا درآمد که تمام شهروندان چکسلواکى در آن شرکت داشتند. پس از آن تقريبا هر روز ميدان ونسلس (wenceles) پراگ، درست مثل براتيسلاوا، شاهد تظاهرات معترضين بود. يکى از مهمترين پيشرفتهاى انقلاب مخملي، تاسيس نهادى به عنوان ميعادگاه شهروندان توسط واسلاو هاول و سايراعضاى گروه مهم موسوم به «پيمان 77» بود که رهبران آن پس از پيروزى انقلاب مخملى زمام امور چکسلواکى را به‌دست گرفتند. از جمله معروف ترين آنها واسلاو هاول بود که به عنوان اولين رئيس جمهورپس از انقلاب مخملى توسط مردم انتخاب شد.

گروه موسوم به پيمان 77 به ميعادگاه يک جنبش عمومى اصلاح طلب در چکسلواکى تبديل شد ،اين گروه در ابتدا خواهان برکنارى مقامات عاليرتبه کمونيستى مسئول حمله خشونت آميز به دانشجويان، تحقيق و تفحص بيطرفانه رويداد و آزادى تمام زندانيان سياسى بودند اما با توجه به شرايط بين المللى ناشى از تحولات داخلى شوروى و نيز استقبال گسترده مردم ازتحولات بوجود آمده سرانجام در28 نوامبرحزب کمونيست حاکم بر چکسلواکى به شکست خود پى برد و به تسليم قدرت سياسى رضايت داد. پس از آنکه شوروى هم به ايجاد تغييرات در اروپاى شرقى رضايت داد ، در دهم دسامبر1989، “گوتساو هوساک” رييس جمهور کمونيست چکسلواکى اولين دولت غير کمونيست اين کشور را از سال 1948 را منصوب کرد و سپس استعفا داد. در 28 دسامبر،”الکساندر دوبچک” به سمت رئيس پارلمان فدرال چکسلواکى انتخاب شد. يک روز بعد “واسلاو هاول” اولين رييس جمهور چکسلواکى آزاد پس از 1948 شد. با رياست جمهورى هاول دانشجويان به اعتصاب خود پايان دادند و انقلاب مخملى به پيروزى نهايى رسيد. پس از آن، نخستين انتخابات آزاد پس از 1946 در جون 1990 برگزار شد که نتيجه اش نخستين دولت کاملا غير کمونيست چکسلواکى پس از چهل سال بود. اگرچه اين کشور بدليل بروز اختلاف هاى داخلى از 1993 به صورت توافقى به دو کشور چک و اسلواکى تقسيم شد اما حرکت انقلاب مخملى به عنوان نقطه عطفى در تاريخ قاره اروپا به ثبت رسيد .

تفاوت انقلاب مخملى با انقلاب رنگى
درروزهاى اخيرمرتب دو واژه انقلاب مخملى وانقلاب رنگى بصورت مترادف هم به کارگرفته مى شوند در حالى که نبايد به صرف شباهت هاى ظاهرى مثل مسالمت آميز بودن ونقش گروه هاى دانشجويى و اصلاح طلب در بوجود آوردن آنها ، اين دو حرکت را يکى دانست . بايد گفت درواقع انقلاب مخملى با انقلاب رنگى از جنبه هاى مختلف با هم تفاوت اساسى دارند که به سه مورد مهم ان در اينجا اشاره مى شود:

1- انقلاب مخملى درچکسلواکى به تغيير رژيم کمونيستى انجاميد که در نهايت نظام سرمايه سالارى را در اين کشورحاکم ساخت. درحالى که آنچه بعدها درصربستان سال 2000، گرجستان 2003 و اوکراين 2004 و قرقيزستان سال 2005 اتفاق افتاد تغييردولتها بود ونه تغيير نظام ها . به همين علت اصولا به کار بردن انقلاب براى حرکتهايى که تنها به تغيير دولتها منتهى مى شود از لحاظ نظرى دچار مشکل است.

2- نقش آمريکا درايجاد انقلاب مخملى درچکسلواکى همانقدرغيرمستقيم و در طولانى مدت بوده که در مورد شوروى وسايرکشورهاى بلوک شرق مانند لهستان ،مجارستان و رومانى در شرق اروپا دراواخر دهه هشتاد اتفاق افتاد. درحالى که درمورد انقلاب هاى رنگين در صربستان وساير کشورهاى برجاى مانده از شوروى ، براساس قرائن و شواهد آمريکا راسا وارد عمل شده و با طراحى هايى قبلى به تغيييرات مورد نظر خود در اين کشورها اقدام کرده است.

3- مبانى نظرى انقلاب رنگى با مبانى نظرى انقلاب مخملى بطور کلى متفاوت است . انقلاب مخملى بيشتر ازطريق تبليغات رسانه اى موسوم به راديوى آزاد و تعاملات غيرعلنى با روشنفکران بلوک شرق دردورا ن جنگ سرد شکل گرفت درحالى که انقلاب هاى رنگى بر اساس مبانى جديد سياست خارجى آمريکا در دوران پس ازفروپاشى شوروى ، طراحى و به مورد اجرا گذارده شد.

4- حاکمان اين کشورها به هيچ عنوان براى متوقف کردن تظاهرات عمومى از نيروى نظامى استفاده نکردند.

5- پيش از تحولات رهبران اصلى انقلاب‌هاى رنگى داراى سمت‌هاى مهمى چون صدارت يا وزارت بودند.

6- رهبران برکنار شده همچنان به حيات سياسى خود ادامه داده و شايد در صورت تغيير شرايط مجدداً به قدرت باز گردند. به اين معنا که از تسويه حساب‌هاى سياسى انقلابى و خونين که لازمه انقلاب‌هاى بزرگ مى‌باشد، کوچک‌ترين خبرى نبود. اين در حالى است که عمده‌ترين تفاوت انقلاب‌هاى متعارف از انقلاب‌هاى رنگين آن است که در اولى انقلابيون براى پيشبرد اهداف انقلاب، اگر ضرورت ايجاب کند، از کاربرد خشونت عليه حاکمان و حافظان موجود دريغ نمى‌ورزند. اما در حرکت هاى آرام، رهبران خشونت را نفى مى‌کنند و حتى الامکان به روش‌هاى مسالمت‌آميز تاسى مى‌جويند.

انقلاب درفرهنگ سياسى به معناي: «تغيير ناگهانى است که در هر نظم اجتماعي، نهادى و سياسى مستقر، تحت تاثير نيروهاى معمولامتشکل و برتر از نيروهاى حافظ نظم موجود و نه در جهت جابجايى افراد، بلکه با هدف ايجاد يک نظم جديد به وقوع مى‌پيوندد». (آقابخشى و افشارى‌راد، 1383: 589)

در تعريف ديگر انقلاب گفته اند «يک حرکت مردمى در جهت تغيير سريع و بنيانى از ارزش‌ها و باورهاى مسلط در نهادهاى سياسي، ساختارهاى اجتماعي، رهبري، روش‌ها و فعاليت‌هاى حکومتى يک جامعه همراه با خشونت داخلي». بنابراين نظر به مفاد مذکور، عناصر و ويژگى‌هاى اصلى يک انقلاب عبارتند از:

1- مردمى بودن 2- سريع و ناگهانى بودن 3- با خشونت همراه بودن 4- ارزش‌هاى مسلط راتغيير دادن
5-نظام سياسى حاکم را دگرگون ساختن

براين اساس مى بينيم که اساسا حرکت موسوم به انقلاب رنگى را نمى توان انقلاب ناميد مع الوصف در فرهنگ‌هاى علوم سياسي، علوم اجتماعي، روابط بين‌الملل و حتى حقوق بين‌الملل، مفاهيم مشابه ديگرى وجود دارند که هر يک ناظر بر تغيير و تحولات سياسي- اجتماعى ويژه‌اى بوده و بسته به نحوه و ميزان تحولات از همديگر متمايز مى‌شوند. از اين رو تعريف و مقايسه آنها در اين مقاله هم به درک روشن‌تر معناى انقلاب مى‌انجامد و هم تطابق واژه‌ها با انقلاب‌هاى رنگى را تسهيل خواهد بخشيد. مفاهيم فوق عبارتند از:

1-کودتا: اقليتى مسلح و مجهز به نيروى نظامى در مقابل اقليت ديگرى که حاکم بر اکثريت جامعه هستند، قيام کرده و وضع موجود را به نفع خود در هم مى‌ريزد و خود جاى گروه قبلى را اشغال مى‌کند. در کودتاها اغلب با طراحى و حمايت قدرت‌هاى بزرگ خارجى در کشورهاى اقمارى انجام مى‌گيرند، زيرا امکان کودتا در کشورهاى جهان سوم به دليل تمرکز قدرت در يک گروه نخبه، فقدان سنن دمکراتيک، بى‌اعتنايى عموم مردم و نبودن امکانات نهادى براى جانشينى زياد است.

2-شورش: بروز امواج نارضايتى در ميان قشر يا اقشارى از جامعه عليه نظام حاکم که ممکن است موجب تغييراتى در سياست‌ها، رهبرى و احتمالاً نهادهاى سياسى بشود، ولى در آن حد نيست که ساخت و ارزش‌هاى سياسى و اجتماعى را تغيير دهد و ديگر آنکه هدف شورش نفس تغيير است، بدون آنکه امر جايگزينى مورد توجه باشد. اين اصطلاح معمولا براى اشاره به يک قيام ناموفق در برابر قدرت حاکمه به کار مى‌رود.

3- اصلاحات : کوشش براى تغيير محتاطانه در ساخت سياسى جامعه و در عين حال اجتناب از خشونت را اصطلاحارفرم مى‌نامند. به تعبير ديگر، اقدام براى تغيير و تعويض برخى از جنبه‌هاى حيات اقتصادي، اجتماعى و سياسى بدون دگرگون کردن اساس جامعه، مهندسى اجتماعى يا نقشه‌کشى اجتماعى يکى از انواع اقدامات اصلاحى است که معمولابراى جلوگيرى از نهضت انقلابى صورت مى‌گيرد. (طاهري، 1373: 16-15) اين درست است که حرکت انقلاب مخملى از جهاتى به انقلاب رنگى شبيه است و درامتداد آن با توجه به تحولات جهانى طراحى شده است اما مترادف هم قراردادن هردو آنها موجب گمراهى در تحليل واقعى حوادث پيش آمده درجمهورى‌هاى برجاى مانده از شوروى ،خواهد شد.

اما ريشه جا افتادن اين واژه در ادبيات سياسى جهان چه بوده است ؟
مبانى نظرى انقلاب رنگى
انتشار مقاله مشهورجوزف ناي، نظريه پردازآمريکايى تحت عنوان «قدرت نرم » power Soft درفصلنامه آمريکايى foreign policy درسال 1990 ديدگاه جديدى را به مخاطبان ارائه کرد که بر اساس آن ايالات متحده بجاى آنکه ازطريق بکارگيرى آنچه که قدرت سخت مى نامند به انجام کودتا ى نظامى درکشورهاى رقيب اقدام کند تلاش خود را برايجاد تغييرات درکشورهاى هدف از طريق تاثيرگذارى برنخبگان جامعه متمرکز مى کند . براين اساس آمريکا مى توانست بجاى سرمايه‌گذارى ميليارد دلارى بر تئورى جنگ ستارگان به منظور مقابله با آنچه تهديد شوروى خوانده مى‌شد به سرمايه گذارى بر نخبگان جامعه شوروى از طرق مختلف اقدام کند . پس از فروپاشى شوروى جوزف ناى مقاله ديگرى تحت عنوان «کاربرد قدرت نرم» در فصنامه فارن پالسى درسا ل 2004 منتشرساخت که تکميل کننده نظرات قبلى او متناسب با تغييرات جهان درسالهاى پس از فروپاشى شوروى و بويژه تحولات ناشى از واقعه يازده سپتامبر در روابط بين الملل بود.

درمقاله مذکور جوزف ناى ديدگاه خود را درباره ايجاد تغييرات از طريق به کارگيرى ديپلماسى عمومى در کنار بکارگيرى قدرت نرم در ميان نخبگان جامعه هدف مطرح کرد. بعدها نظرات او تکميل تر شد و به عنوان دستورالعمل سياست خارجى آمريکا تحت عنوان بکار گيرى «قدرت هوشمند» Smart power به مورد اجرا گذارده شد. براساس اين نظريه آمريکا با استفاده از ديپلماسى عمومى و قدرت هوشمند به برقرارى نفوذ دربدنه جامعه هدف کمک مى‌کند. اين ديدگاه با دستورالعمل هاى اجرايى که توسط کارشناسان اطلاعاتى آمريکا نظير دکتر «جين شارپ» تهيه شد در سطح رسانه هاى گروهى به مفهوم « انقلاب نرم» معروف شد . درواژه پردازى هاى ژورناليستى معمول درجهان حتى حرکتهايى نظير آنچه درميان بودايان تبتى يا برمه اى انجام گرفت نيزانقلاب رنگى خوانده شد چراکه آنها هم از نماد هاى رنگى در مبارزاتشان سود جستند اگرچه به جايى نرسيدند. براى آنکه بتوانيم قضاوت دقيق ترى در باره آنچه که طراحى براى ايجاد انقلاب رنگى در ايران خوانده مى شود، داشته باشيم لازم است مولفه‌هاى اصلى انقلاب هاى رنگى را در کشورهايى که اجرا شده است مورد توجه قرار دهيم . بطور خلاصه مهم ترين اين مولفه ها را مى توان در عوامل زير دسته بندى کرد:

مولفه هاى انقلاب رنگي
1- اقتدار گرايى
وجود يک رژيم اقتدارگرا درهمه کشورهايى که انقلاب رنگى در آنجا طراحى و اجرا شده است قابل مشاهده و بررسى است.
2- وابستگى به بيگانه
نفوذ وحضورقدرت خارجى و ارتباط با نهادهاى درون حاکميتى ازطريق بر قرارى ارتباط با نخبگان جوامع
3- تغيير دولت ها نه تغيير نظام ها و حکومتها
درهمه کشورهاى مورد بررسي، حکومت ها و ساختارهاى تشکيلاتى آنها تقريبا دست نخورده مانده اند اما دولتهاى آنها به يک دولت غرب گرا تبديل شده اند.
4- اعتراض ها و ناآرامى هاى مدنى از طريق مشارکت مستقيم مردم و رهبران مخالف
در اين کشورها تغييرات ازطريق نا آرامى‌هاى مدنى که خون ريزى نداشته است به وقوع پيوسته است ونظام هاى حاکم به تغييرات دولت براى برخورد نکردن با مردم تن داده اند. مردم در کمپينگ هاى انتخاباتى قبل و بعد از انتخابات شرکت مى کنند .
5- استفاده نمادين از رنگ بخصوص
به منظور ايجاد همبستگى نمادين و برگزارى راهپيمايى هاى اعتراض آميز استفاده از رنگ خاص به عنوان مثال در اوکراين رنگ نارنجى در برابر رنگ آبى و سرخ کاملا قابل توجه بوده است
6- وجود دولت هاى نوپا و متزلزل
در اين کشورها اگرچه حکومتى اقتدارگرا بر سرکار بوده است اما دولتها ى حاکم بدليل نداشتن الگوى مناسب حکومتى که با نيازهاى اکثريت جامعه منطبق باشد دچار سردرگمى و تزلزل حکومتى هستيد .
7- ميزان توسعه يافتگى پايين يا در حال توسعه
از لحاظ اقتصادى اين کشورها عمدتا داراى اقتصادى توسعه نيافته ويا ناکارآمدى اقتصادى ناشى از رانت خوارى ، رشوه گيرى و سوءاستفاده از موقعيت هاى شغلى و در نهايت فساد اقتصادى هستند.
8- وجود تعارض هاى اجتماعى
پايين بودن رفاه اجتماعى اکثريت مردم و وجود نوعى تعارض هاى نژادى ، قومى ، محلى و مذهبى
9- مشکلات ساختار داخلى درون حکومتى
دراکثر اين کشورها مناسبات ساختارى بصورت دقيق تعريف نشده ودريک دوران گذارازسيستم کمونيستى گذشته به شدت تمرکزگرا ، به سوى سيستم غربى که نهادهاى سرمايه سالارى را تقويت مى کند در حال حرکت هستند.
10- بکارگيرى عوامل داخلى براى اجراى برنامه هاى طراحى شده
در کشورهايى که تاکنون انقلاب هاى رنگى اجرا شده اعم از اينکه مانند گرجستان و اوکراين موفق بودند يا در مورد کشورى مانند روسيه سفيد و ازبکستان با شکست روبرو شده اند، طرح‌هاى عملياتى از طريق برقراى تماس با نهادهاى مردم گر، مانند NGO ها وطرفداران حقوق بشر ونيز با بهره جويى از رسانه هاى گروهى طرفدار غرب به مورد اجرا درآمده اند . در اين ميان بيشترين سرمايه گذارى روى جوانان و بويژه دانشجويان شده است.

جمع بندى بحث
اکنون ببينيم آيا با وجود شباهت هاى ظاهرى در مورد مولفه هايى که بر شمرديم، مى توان نتيجه گرفت که حرکت اعتراضى پس ازانتخابات، درراستاى اجراى طرحى است که آمريکا و متحدانش درغرب براى ايران تدارک ديده اند؟ به باور نگارنده پاسخ سوال فوق به دلايل زير منفى است:

1- واقعيت آن است که با وجود آنکه بعضى از مولفه هاى ياد شده در ايران هم کاملا وجود دارد اما نبايد از ياد برد که شبهه بوجود آمده درافکارعمومى بخشى ازشرکت کنندگان درانتخابات که تعداد آنها هم کم نيست هيچ ربطى به آمريکا و نقشه هايش براى سرنگونى نظام جمهورى اسلامى ندارد . امروز بسيارى از تحليلگران مى پذيرند به دليل اينکه ايران به خواسته هاى آمريکا توجه ندارد و با اتخاذ سياست مستقل خود ، مانع اعمال هژمونى ايالات متحده درمنطقه مى شود، واشنگتن همه امکانات خود را براى تغييررفتار ايران دردرجه اول ودرصورت امکان پذيرنشدن،تغييرحکومت ايران را ازهرطريق ممکن دردستورکار خود دارد اما اين تحليل به معناى اين نيست که هر نوع حرکتى را در چارچوب اعتراض مسالمت آميزبه صرف همسو دانستن با مقاصد آمريکا،محکوم به وابستگى به بيگانه ودر نتيجه توجيهى منطقى براى سرکوب و برخورد با اشد مجازات در برابر آنها بدانند. بايد توجه داشت به صرف نسبت دادن خواست ميليونها نفربراى تغييروانجام اصلاحات به وابستگى وهمسويى با آمريکا،انگليس واسرائيل،نمى توان شبهه بوجود آمده درباره اصالت نتايج انتخابات راازبين برد.

2- اينکه آمريکا و جهان غرب به اسم دفاع از حقوق بشر و دموکراسى اين حق را براى خود قائل هستند که ازحرکت بوجود آمده درراستاى منافع خود بهره بردارى کنند، نمى تواند بهانه منطقى براى آن باشد که ما بپزيريم کانديداهاى انتخابات رياست جمهورى و وابستگان ستادهاى آنها براى بى اعتبارکردن انتخابات از خارجى ها دستور مى گيرند ودر چارچوب انقلاب مخملى يا رنگى سازمان دهى شده اند . بلکه بيشتر اين شبهه در ذهن برجسته مى شود که اين اتهام توجيه منطقى براى مقابله با کسانى است که در مسير احقاق حقوق مورد ادعاى خود دست به اسلحه نبرده اند بلکه بصورت مسالمت آميز راهپيمايى مى کنند.

3- براستى چگونه مى شود باور کرد که آمريکا درسالهاى اخيرموفق شده اينچنين سياست خود را در ايران به پيش برد که دو رئيس جمهورسابق به همراه يک رئيس مجلس سابق ونخست وزير دوره دفاع مقدس را با خود همراه کند ؟ آيا مى‌شود باور کردآنها خود فروخته به آمريکا يا فريب خورده آنها باشند؟ اگراين نظر را بپزيريم چه کسانى بايد براى فراهم کردن چنين نفوذى مواخذه شوند؟

4- بايد قبول کرد که شبهه بوجود آمده درباره انتخابات ناشى ازعملکرد غلط مسئولان اجرايى و نظارتى انتخابات است. ربط دادن آن به بيگانگان صورت مساله را پاک نمى کند.

5- در ايران همه کانديداها و رهبران اصلى اصلاحات در درون نظام جمهورى اسلامى هستند و بيش از آنکه خواهان تغيير نظام که موجب خلع خودشان از قدرت مى شود ،باشند خواهان تغيير و انجام اصلاحات براى تداوم نظام هستند اين افراد را نمى توان با کسانى که بيرون نظام براى براندازى تلاش مى کنند، مقايسه کرد. دراين باره دلايل متعدد ديگرى هم مى توان برشمرد. جان کلام آنکه نبايد بجاى متقاعد سازى نخبگان به سمت سناريو سازى براى آنها پيش رفت. اگر مى خواهيم ايرانى آزاد و مستقل با مردمى دين باور و خدا جو داشته باشيم بايد به راه مفاهمه ملى وتعامل سازنده با يکديگر باز گرديم . ما بايد باور کنيم که مى توان با همکارى هم درمقابل مداخله بيگانگان راست قامت باشيم .

ارسال نظر برای این مطلب مسدود شده است.