نقد فیلم تبلیغاتی احمدینژاد
کد مطلب: 1391 | تاریخ ارسال: 31 می 2009 |این جلب توجه به خاطر شعارهای چهار سال پیش و انتقادات امروز بر عملکرد دولت نهم است و مخاطب بر این اساس سعی میکند…
این جلب توجه به خاطر شعارهای چهار سال پیش و انتقادات امروز بر عملکرد دولت نهم است و مخاطب بر این اساس سعی میکند در مقایسه با دیگر رئیسجمهورهای دو دورهای ایران، روش ارائه برنامههای احمدینژاد را در این مستند ارزیابی کند.
ولی این کنجکاوی راه به جایی نمیبرد، چون طبق معمول تمامی محصولات تولید شده در تیمهای وابسته و نزدیک به دولت، سعی زیادی در شعارپردازی در ذهن مردم دارد.
در مستندی که 4 سال پیش جواد شمقدری ساخت، این کارگردان دست به دامن خانه و زندگی ساده و ماشین پژو 504 احمدینژاد شد. چون این کاندیدا سابقه اجرایی طولانی نداشت و تنها نزدیک به دو سال شهردار تهران بود که البته نکته قابل اتکایی برای یک مستند قوی نبود.
از این رو کارگردان مجبور بود برای همراه کردن ذهن آشفته مردم در سال 84 که در برابر 8 کاندیدا قرار گرفته و تلاشهایی که سعی میکرد هشت سال دولت قبلی را شکست خورده جلوه دهد، دست به دامن شعارپردازی و قهرمانسازی از یک چهره شود.
جالب است که کارگردان با وجود گذشت چهار سال، باز هم همان دیدگاه و شکل و شمایل شعارپردازی و قهرمانپروری را به نمایش درآورده، به حدی که سوءاستفاده از گریههای مردم، فرزند شهید، شعارهای «بوی رجایی آمد»، «یاور رهبر آمد» در بالاترین حد خود قرار داشت.
ابتدای این مستند با یک روش قدیمی در ساخت مستندهای سیاسی شروع شد، رئیسجمهور با یک ون سفید بنز و بدون تیم حفاظت در حالی که مشاور ارشد مستعفی خود و چند دوست و همراه همیشگیاش را به همراه دارد، وارد وزارت کشور میشود.
در آستانه قسمت ورودی به وزارت کشور، کارمندی را با عتاب به برخورد یکسان توصیه کرده و شعری کلیشهای که در سال 84 به عنوان کلید واژه انتخاباتی در میان مردم عوام جامعه انداخته بودند، میخواند.
بیدرنگ سفرهای استانی در زوم شدید کارگردان قرار میگیرد و این تمرکز تا پایان این مستند متوسط ادامه پیدا میکند.
اما بیشک بزرگترین رندی ممکن در این مستند، پیش کشیدن ماجرای زلزله جزیره قشم بود، چنان که بیننده احساس کند سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور وقت در رسیدن به وضع این زلزلهزدگان رسیدگی نکرده بود!
این در حالی بود که زلزله جزیره قشم در شهریور سال 84 و تنها چند روز قبل از پایان فعالیت دولت باقی بود و خاتمی زمانی برای ساخت خانه ظرف چند هفته برای ساکنان زلزلهزده نداشت و تنها براساس تجربه موفق امدادرسانی در زلزله مهیب و وحشتناک بم، تنها زمان امدادرسانی و اسکان موقت را پیدا کرد.
البته کارگردان این مستند سیاسی فکر نکرده بود اگر رندی قرار دادن چنین تصویری را در ابتدای مستند به هدف فراهم کردن ضرب آهنگ و جهتدهی ذهن مخاطب انتخاب کرده، باید منتظر چالش ذهنی اهل فن هم باشد.
چرا که وقتی به تاریخ بازسازی خانههای ویران شده مردم زلزلهزده قشم در این مستند نگاه میکنیم، دو سال گذشته و جالب گذشت 730 روز برای بازسازی یک صدم خرابیهای زلزله بم بود!
مشخص بود کارگردان برای خنثی کردن ذهنیت کسانی که زیر فشار ناکارآمدی شبکه حمل و نقل داخلی کشور هستند، تلاش داشت این حرکت را به عنوان شاخص مهم در این دولت جلوه دهد.
پس از این به ناگاه تصاویر سفر احمدینژاد به مالزی بدون در نظر گرفتن ریتم موضوعات و تصاویر مستند تا این لحظه انتخاب شد که بیشتر هر بیننده متخصصی را به یاد تصاویر ناهمگون و جامپ در فیلم سینمایی «طوفان شن» میانداخت.
چون بیدرنگ بحث رو در روی شمقدری و احمدی نژاد روی محور برنامههای ناتوان گذشته و اشکالات کشور از دولتهای قبل تنظیم شد تا تخریب فعالیتهای دولت گذشته در نبض این مستند باقی بماند.
پس از وارد شدن در دقیقه دهم این مستند به موضوع انرژی هستهای، بحث انرژی هستهای با موضوع صیانت از حقوق ایرانیان به بازداشت تفنگداران دریایی انگلیسی در خلیجفارس کات موازی خورد و پس از آن عفو رسانهای آنها مورد بهرهبرداری گرفت تا بیننده دیدگاه موازی در قضیه هستهای و ناکامیهای تیم دیپلماتیک دولت و رفتن پرونده ایران به شورای امنیت پیدا نکند. و در این میان که حرف و شعار از صیانت حقوق شهروندان ایرانی بود، هیچ صحبتی از توهینهای مستمر به هموطنان در فرودگاههای مختلف دنیا و به خصوص سه کشور عراق، عربستان و امارات متحده عربی به میان نیامد.
البته مانور روی منافع ملی کشور در بحث هدفمند کردن یارانهها و شعارهای زیبای دولت نهم تمام نشد و بیان یک خطی رئیسجمهور از این برنامهها ناگهان با پرشی 3 ساله به سفرهای استانی سال 87 آمد!
نکته جالب این بود که در میان این سالها، حوادث جالبتری هم بود که شاید در این برهه نیازی به پرداختن به آن نبود.
2. پاک کردن اسراییل از نقشه زمین
3. برکناری رئیس موفق جهاد دانشگاهی و حامی اصلی موسسه رویان
4. برکناری مدیرعامل بانک پارسیان با گزارش اشتباه
5. برکناری هیات مدیره بیمه ایران با گزارش اشتباه
6. نوسان ناگهانی و غیرعلمی در میزان سود بانکی
7. پرش ناگهانی بین 30 تا 100 درصدی قیمت زمین و ملک در سراسر کشور
8. برکناری وزیر صنایع به خاطر امتناع از انتصاب بذرپاش به مدیرعاملی سایپا
9. برکناری وزیر نفت و انتصاب دکتر کردان به قائم مقامی وزارت نفت
10. کاهش بودجه تحقیقاتی دستگاههای دولتی از جمله موسسه افتخارآفرین رویان
11. بی تفاوتی در مورد رفتن پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت
12. نخستین سفر اعجاب انگیز به نیویورک و ظهور هاله نور
13. حضور در مراسم افتتاحیه بازیهای آسیایی قطر و تماشای توهین به مشاهیر فرهنگ ایران
14. ناتوانی در عدم پیش بینی لازم و مهندسی برای برخورد با بحران زمستان 86
15. قطع گاز مناطق مختلف کشور در زمستان وحشتناک 86
16. ایراد اتهام قاچاق سیگار با رقمی نجومی در سفر به قم با گزارش اشتباه
17. واردات بی رویه محصولات کشاورزی و میوه
18. واردات گسترده شکر، گندم و برنج
19. انحراف در اهدای وام های مهر رضا و ورود نقدینگی به بازار متورم کشور
20. برکناری های سریالی وزرای دولت و روسای بانک مرکزی
طبیعی بود این شاخص ها جایی در این مستند نداشت، چون محوریت کارهای شعاری، مانورهای شعاری هم میخواهد و این چنین میشود که شان یک رئیسجمهور در این مستند تا بررسیکننده آسفالت کف کوچههای روستاهای فقیر و جدولکشی خیابانهای آنها پایین میآید.
تصاویر سفرهای استانی در یک سال آخر ریاستجمهوری با تاکید بر شعارهای یاور رهبر و بوی رجایی، روی برخی استانها تاکید بیشتری شد و در برخی شهرها مانند شیراز، اهواز و تبریز اصلا اشارهای نشد.
اما نکته جالب تمرکز بر پرچم حزبالله لبنان در استقبال مردمی از رئیسجمهور در شهر رشت و حضور گسترده دانشآموزان مدارس هر شهر در ورزشگاهها برای سخنرانیهای رئیسجمهوری بود. شاید حضور دانشآموزان از تصاویر نمای باز و نامفهومی که صداوسیما با لنزهای واید به تصویر میکشند قابل اثبات نباشد.اما دوربین مستندساز حامی دولت نهم خیلی صریح و آشکار، نماهای نزدیک و بستهای از خیل دانشآموزان در استقبال از سفرهای استانی رئیسجمهور نشان داد.
پس از این بازهم ضربان آهنگ مستند دچار سکتهای شد و با تصاویری از موشک امید یک و توجیه شکست پرتاب راکت اول، ناگهان با لحظههای پرتاب موفقیتآمیز ماهواره تحقیقاتی امید همراه شد.
در بخش دیگری از سکتههای این مستند سیاسی مشخص نشد چرا کارگردانی که تلاش میکند عتاب رئیسجمهور در سفرهای استانی بر سر موضوعات عادی و پیش پا افتاده را به تصویر بکشد، در مواردی چون گسترش بیشتر دامنه خط فقر، کاهش سطح توان اقتصادی مردم، بحران مسکن، بحرانهای بینالمللی و تحریمها سوژهای پیدا نکرده است.
همین فقر سوژه کارگردان را مجبور کرد که در ادامه مستند به بحثی کلان و به اصطلاح ملی بپردازد، از این رو موضوع مونتاژ هواپیمای آنتونوف 140 به موضوعی جالب برای مانور دیگری تبدیل شد.
گرچه رئیسجمهور در بخشی از اظهاراتش تاکید کرد، دستور داده تا شرکتهای داخلی از این وسیله پرنده استفاده کنند. اما ایشان اشارهای به سانحه دیدن 3 فروند از 5 فروند هواپیمای فعال در خطوط هوایی و بایگانی شدن پرونده این هوایپما در ایرلاینهای داخلی به خاطر ریسک بالا ندادند.
حتی نکته جالب این بود که رئیسجمهور ظاهرا خبر نداشتند سال گذشته در نمایشگاه هوایی که در کیش برگزار شد، قرار بود حضور وزیر راه به همراه تنی چند از خبرنگاران رسانههای داخلی و خارجی با یک فروند ایران 140 گشتی بر دور جزیره مرجانی کیش بزنند! اما ناگهان این برنامه حذف شد و با پیاده کردن مسافران، هواپیما تنها با کادر فنی خود به پرواز درآمد.
در بخش بعدی احمدینژاد در پاسخ به سوال شمقدری مدعی شد که در دوره خودش 100 هزار پروژه را شروع کرده که 70 هزار آن به پایان رسیده، ولی در دولت قبل که با کمک تصاویر انیمیشن نشان داده میشد، ثابت شد خاتمی 80 درصد پروژههایش باقی مانده و نتوانسته به پایان برساند!
این فرافکنی در حالی است که مثلا بعضی پروژههایی که در دولت احمدینژاد به نتیجه رسید، فارغ از توجیه غیرمنطقی او، به دلیل طولانی بودن مسیر آن از برنامههای دوم توسعه تا برنامههای چهارم به جبر زمان و توسعه نمیتوانست در زمان دولتهای هاشمی و خاتمی تمام شود.
برای مثال راهاندازی پروژه عظیم پارس جنوبی چگونه میتوانست در زمان خاتمی تمام شود، همانطور که در زمان احمدینژاد هم تمام نمیشود و رئیسجمهور بعدی هم نمیتواند بگوید، من این کار را تمام کردم!
اما در اینجا بد نیست، ذهن بینندگان این مستند به موضوعی قدیمی و بدعتی مدیریتی که در شهرداری تهران شروع و به دولت نیز رسید، جلب شود.
تا پیش از احمدینژاد و پیش از انقلاب براساس رسمی مدیریتی و متداول، هر 50 تا 100 طرح عمرانی در حوزه مدیریت شهری تهران تعریف یک پروژه را پیدا میکرد.
برای مثال پروژه عمرانی منطقه 12 تهران، شامل بازسازی معابر، جدولکشی، بازسازی سرویسهای عمومی، بازسازی بخشی از معابر بازار، احداث ایستگاههای اتوبوس، خط کشی معابر، امینسازی مدارس، اضافه کردن خطوط اتوبوسرانی و طرحهای ریز و درشت مختلفی میشد.
اما با آمدن احمدینژاد این طرحها همگی تبدیل به پروژه شدند تا ذهن شهروند متخصص و عام، هر دو با یک فرمول پر زده شود!
چون همانطور که بحران مدرکگرایی در کشور به اوج خود رسیده، عددگرایی در گزارش عملکرد مدیران دولتی هم تقدس خاصی پیدا کرده است.
به همین منظور وقتی یک پروژه تبدیل به 50 پروژه شود، شما در راس یک سال به جای چند صد پروژه چندین هزار پروژه راه انداختهاید و ارقام جالبی را در کارنامه خود دارید.
حالا این سوال وارد است که 100 هزار پروژه ادعا شده در این فیلم تبلیغاتی، براساس کدام مقیاس برشمرده است و این پروژهها قابلیت ریز شدن و تفکیک را دارد یا نه؟
در واقع بزرگترین اشتباه کارگردان این مستند سیاسی، استفاده از حرفهای غیرقابل استناد و همان شیوه احساساتی بروز پیدا کرده در سخنرانی سفرهای استانی بود.
چون در رقابت انتخاباتی دست کم هر انسانی میداند، باید با مصداقها و شاخصهای آشکار وارد بحث شود، اما جالب یکی از گافهای این مستند بود، جایی که احمدینژاد زیادی پروژهها در دولتش را به حدی دانست که وقت نکرده برای مثال فلان پالایشگاه را افتتاح کند.
دست کم این کارگردان باید این جمله را به مانند دیگر موارد بیست گانهای که در بالا ذکر شده و بسیاری نیز از قلم افتاد، حذف میکرد که مهر تایید بر انتقادهای وارده به کاندیدای مورد علاقه خودش نباشد.
دومین گاف این مستند، بیاطلاعی از بحران اکوسیستم دریاچه ارومیه و زیر سوال بردن تلاش وزیر دولت رجایی یعنی شهید موسی کلانتری بود که نخستین طرح اتصال دو سوی دریاچه ارومیه را در سال 60 مطرح کرد و کلنگ آن را به زمین زد.
احمدینژاد در اثر قلع و قمع گفتاری اقدامات گذشتگان در این مورد هم با اشاره به تلاش برای ساخت پل برای پروژه، خطرساز بودن آن را برای اکوسیستم دریاچه مربوط به پل ندانست و مدعی شد چون در گذشته میخواستند با خاکریز جاده بسازند، اکوسیستم در خطر بود! حالا چنین چیزی در جریان نیست.
جالب این که مشکل اکوسیستم دریاچه ارومیه به دلیل کاهش ورودی آبهای سطحی به این دریاچه و کاهش سطح آب آن تا 40 درصد و برهم خوردن تراز آب در نیمههای شمالی و جنوبی است که موجب شده تنها موجود زنده میکروسکوپی آن به دلیل غلظت بالای نمک در شرف نابودی باشد.
تا اینجا تقریبا دو سوم زمان مستند گذشته و هنوز سردرگمی کارگردان در چهل تکه بودن موضوعات و رها شدن بینتیجه آنها ادامه دارد، ولی دوباره به کمک موضوع انرژی هستهای، دقایقی با تصاویر کلیپگونه و بدون کلام سپری شد تا نوبت به مانور روی مدرک رئیسجمهور و تاثیر دکترای مهندسی وی در اداره امور کشور شود.
شاید بیان این نکته که کشور باید در اختیار عالمان باشد، حرف جذابی از سوی یک رئیسجمهور باشد. اما یادآوری ماجرای کردان و اطلاق لفظ ورق پاره به مدارک تحصیلی معتبر از سوی رئیسجمهور در بحران مدرک تقلبی وزیر کشور و در نظر داشتن کاهش سطح دانش و سواد وزرای دولت نهم به نسبت دولتهای دیگر این ادعا را زیر سوال برد.
در واقع به دلیل انتقادهای موجود، کارگردان و دیگر تصمیمگیرندگان تبلیغاتی رئیسجمهور مجبور بودند در این مستند به این شاخه و آن شاخه پریده تا در رهگذر زمان اندکی این ساختار دچار ترکیب شود.
شعاریترین لحظات این مستند از لحظه اجازه پرتاب ماهواره امید با شعار الله اکبر با کات موازی به احساسات مسلمانان اندونزی در سفر رئیسجمهور به اندونزی و بلافاصله سفرهای آمریکای جنوبی و آفریقا بود تا تاثیر شعارهای تاکید شده رئیسجمهور در محبوبیت وی در جهان به نمایش درآید.
باز در سکته دیگری بدون محتوای جریاندار، از تصاویر مستند کنفرانس دوربان2 استفاده شد و پس از آن تصویری پخش نشده از پوزخند کریستین امانپور در کنفرانس خبری به اظهارات احمدینژاد که از فروپاشی امپراطوری آمریکا خبر میداد، به راحتی نشان داده شد.
میگویند محمدعلی کلی همیشه پس از پیروزی بر حریفان خود بیشترین تعریف و تمجید را از آنها میکرد و بعد میگفت، من بودم بر او برنده شدم! گویی احمدینژاد هم قصد داشته دشمن را بزرگ کند و بعد مشت پیروزی بر او را بالا بگیرد.
دو نامه او را هم با بیتفاوتی بیجواب گذاشت و پرونده هستهای ایران را از چانهزنی به بحران وارد کرده و به شورای امنیت برد.
گرچه استناد به صحبتهای «مایکل کالینز پاییر» خبرنگار رسانه گمنام «آمریکن فری پرس» و یا تاکید بر گفتاری صلحطلبانه با «لری کینگ» نقطه اتکاهای خوبی در این مستند نبود، اما باید انصاف داشت و به کارگردان حق داد که از حداقلها بهترین استفاده را ببرد.
در بخش دیگری قبل از پایان این مستند تصاویر جالبی از یک دختر ایرانی در حاشیه همایش سرمایهگذاران ایرانی در سالن اجلاس میتوان اشاره کرد. گریه دختر برای احمدینژاد از خط فکری حاکم بر کل مستند حکایت داشت. اما زیرنویس قهرمان تنیس فرانسه در حالی که نام وی ثبت نشده بود، کاری بسیار خندهدار از سوی شمقدری بود.
نشان دادن تصویر ارغوان رضایی، تنیسور ایرانی و نخستین زن مسلمان که در مسابقات گراند اسلم مسابقه داده و سال 80 در حالی که 14 سال داشت، توسط فائزه هاشمی از سنت اتین فرانسه به ایران آورده شد تا در مسابقههای زنان کشورهای اسلامی به رغم اختلاف 10 ساله از رقیب خود به قهرمانی دست پیدا کند، نکته بسیار جالبی است.
کاری به ارتباط حضور ارغوان رضایی با همایش ایرانیان سرمایهگذار در بخش خصوصی نداریم. اما آنچه مشخص است، بازی سیاسی چقدر برای تیم رسانهای رئیسجمهور ارزش داشته که نتوانستهاند از تصویر و شهرت ارغوان رضایی که شهرتی جهانی و چهرهای جذاب برای ایرانیان خارجی و البته قشر مرفه و کمتر متدین جامعه است، به راحتی عبور کنند.
آیا میان ارغوان رضایی و گلشیفته فراهانی تفاوتی است؟ وقتی این بازیگر سینما در هالیوود بدون حجاب اسلامی روی فرش قرمز رفت، عدهای در ایران او را تا مرز ارتداد و اعدام جلو بردند، اما جالب است در فیلم آقای رئیسجمهور از وجود تنیسور دختری استفاده میشود که با حجاب اسلامی تنیس بازی نمیکند، اما چون پس از دیدن رئیسجمهور اشک میریزد، انسان قابل احترام و الگویی برای مردم ایران است!
جالب است که شمقدری با نزدن نام این تنیسور به اصطلاح سعی کرده زهر کار را گرفته و فقط بهرهبرداری هندی خود را از گریههای ارغوان رضایی کرده باشد.
در واقع این حرکت پایانی کارگردان مستند تبلیغاتی رئیسجمهور اشتباهی بزرگ بود که باید آن را به پای فضای هدفگرا و توجیهکننده وسیله در طراحیهای رسانههای حامی دولت نوشت.
وقتی مدرک تحصیلی جعلی با آرم جمهوری اسلامی برای سیدمحمد خاتمی ساخته میشود، در حالی که وی پیش از انقلاب لیسانس گرفته بود، تعجبی ندارد زیر تصویر ارغوان رضایی گریان لفظ قهرمان تنیس فرانسه نوشته شود تا مردم عوام جامعه او را نشناسند و برخی دوستان تندرو دولت نهم از شمقدری شکایت نبرند!
اما بخش پایانی که در واقع اظهارات یک پیرزن لر و یک دختر شهید جنوبی بود، بیشتر شبیه یک التماس نامه عاطفی برای جلب نظر مردم بود، چون پیرزنی که دچار استیصال است و از احتیاج به درمان، سرپناه نیاز داشته یا دختر شهیدی که احساساتی شده و از شدت هیجان جوابهای کودکانه به سوال کارگردان مستند میدهد، اندازه و ترازوی علمی و مهندسی مناسبی برای موفقیت و کارآمدی یک دولت در طول 4 سال نیست، چون اگر کارگردان سرسخت و طرفدار که در ماجرای دستور ورود بانوان به ورزشگاه یکی از باعث و بانیان تیره شدن روابط رئیسجمهور با علمای قم بود، نمیتواند سوژهای بیابد، باید به او حق داد که این دستاویزهای عاطفی و اشکهای هیجانی تلاشی بود برای همراه کردن مردم با شعارهای قشنگ برای چهار سال دیگر.
در مستند تبلیغاتی رئیسجمهور که ابتدای آن بر صحبتهای 4 سال گذشته استوار شده بود، خبری از شعارهای زیر پیدا نشد:
1. مبارزه با فقر و فساد و تبعیض
2. مبارزه با مافیای اقتصادی کشور
3. ایجاد اشتغالزایی بیشتر
4. توسعه کشاورزی و تجارت
5.کنترل تورم و نوسانهای اقتصادی
6. کنترل گرانی و بالا بردن سطح توان مردم
7. جلوگیری از خویشاوندسالاری در دولت
8. ایجاد شایستهسالاری در امور کشوری
9. حضور افراد شایسته و تحصیل کرده در امور مرتبط
10. تمرکززدایی و بردن برخی وزارتخانهها از تهران
11. مهم نبودن شکل و ظاهر دختر و پسرها در مقایسه با مشکلات مملکت
12. معرفی مفسدان اقتصادی
13. برخورد با رانتخواری و پدیده آقازادهها
14. حمایت از بخش خصوصی
ناتوانی جواد شمقدری در نگارش یک فیلمنامه مستند سیاسی و بیان یک روایت ساده از خدمات 4 ساله دولت نهم موجب شد که حداقل اقدامات موثر این دولت که در سایه اشتباهات دامنه چهار سال اخیر رسانههای حامی و وابسته به آن مخفی بود، حتی در این مستند هم راهی برای طرح و بیان پیدا نکند.
ناتوانی در بیان واقعیتها آنطور که بود و هست، موجب شده که رفتار و اعمال شعاری همچنان بر سر اقدامات دولت چنبره بزند، تا تئوریسین رسانهساز و مشاور مدرن و کارگردان این مستند برای جلب نظر مردم به جای ساخت یک مستند قاطعانه و محکم مدیریتی، دست به دامن یک سناریو هندی برای به تصویر کشیدن اشکها و نالهها برای رای مردم شوند!