- مرکزی دیلی - http://old.markazidaily.ir -

در وصف شغل آسان ریاست جمهوری

به گزارش مرکزی دیلی ، حسین قدیانی در سایت خود اینگونه نوشت :

سخت ترین مشاغل دنیا را نمی دانم، اما یکی از آسان ترین شغل های دنیا ریاست جمهوری است. عجیب وسوسه شده ام بشوم رئیس جمهور. از آقای هاشمی، ریشم بیشتر است، از آقای خاتمی، ریشه ام، و از محمود خان احمدی نژاد، پیشه ام. لااقل از بنی صدر که بهترم! اصلا مگر چه می خواهد شغل ریاست جمهوری؟ یک مقدار ارادت به جمهوری اسلامی می خواهد که دارم. کمی سابقه می خواهد که دارم! مدرک می خواهد که دارم! وانگهی، آن شورای نگهبان که صلاحیت شیخ بیسواد را برای ریاست جمهوری تایید کرد، حتما قربان من هم خواهد رفت! ملت به این خادم خود رای بدهد، بابت تحلیف خیالم جمع است!

نه جان من! مگر چه می خواهد ریاست بر جمهور؟ پا داد پرچم ایران را می کنم رنگ ستادهایم. نشد،  پرچم استقلال! اصلا چیزی که زیاد است، رنگ! آلبالویی! قهوه ای! صورتی! واقعا چه چیز «قدیانی قطعه ۲۶» بی کلاس تر از «هاشمی ۲۰۰۵» است؟! با همین اباطیلی که می نویسم، نطق می کنم در حد اجلاس! نه آن آدمی هستم که بعد از ۲۰ سال آمده باشم و مدام چیز چیز کنم، نه اینقدر هستم که از آرای باطله شکست بخورم!

ملت به تریپ خاتمی بخواهد رای بدهد، چیزی که زیاد دارم، انگشتر فیروزه است و گریه و اشک! ملت به تریپ احمدی نژاد بخواهد رای بدهد، کت و شلوار دارم قیمتش فقط ۵۰ هزار تومان! ملت به تریپ هاشمی بخواهد رای بدهد، ما هم راستش چیز دندان گیری به نام مان نیست! گاهگداری هم خواب امام را می بینیم!

حالا فرض کنید من شده ام رئیس جمهور شما، مخلص شما!

– گیرم نتوانستم درست کار کنم. می گویم: مگر رئیس جمهور تدارکاتچی نظام است؟!

– اگر متاثر از کارهای وزیر ارشادم، صدای حزب الله درآمد، مدعی می شوم؛ جامعه مدنی ریشه در مدینه النبی، جنب خانه شیخ شلتوت دارد!

– اگر با این حرف، صدای عده ای دیگر درآمد، برای بالانس هم که شده، گیر می دهم به شورای نگهبان!

– گاهی خودم را برای سپاه لوس می کنم، گاهی برای سیا!

– آخرای دوره ریاست جمهوری ام، اگر دانشجویان، حرف های ساختار شکنانه زدند، به انتظامات می گویم پرت شان کنند بیرون!

– بعد از اتمام ریاست جمهوری، فراموش می کنم که قبلا گفته بودم؛ از اردوگاه اصلاح طلبان صدای دشمن می شنوم!

البته کارهای دیگری هم می کنم:

– گرانی زیاد شد، به رئیس قوه قضائیه نامه می نویسم که؛ جور کن بروم اوین را ببینم!

– بیکاری رشد پیدا کرد، به رئیس مجلس!

– آشتی با جاسبی!

– دفاع از آرایش موی آن دسته از جوانان!

– در فلان جا اسم افراد را می برم، اما بعدش از کرامت انسان ها، عشق مطلق و آزادی مطلق حرف می زنم!

– ارز مشکل دار شد، ادعا می کنم؛ کار پیامک خبرنگار یک نهاد امنیتی بود!

– عدم ثبات قیمت ها؛ زیر سر ایمیل خبرگزاری همان نهاد!!

– عدم اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها؛ بلوتوث یک نهاد امنیتی دیگر!!

– کلیت مشکلات را می اندازم گردن برادران قاچاقچی!!

– سکه را می اندازم گردن سازمان میادین میوه و تره بار شهرداری!

– گوجه را می گویم؛ بروید میوه فروشی سر نارمک!

– خیار؛ نخورید، نمی میرید!!

– شنبلیله؛ در حیاط تان بکارید!

– بر کنار کردن وزیر حین انجام ماموریت خارجه!! برای تمدد اعصاب مملکت!!

– ضایع کردن استاندار با این جمله آشنا در سفرهای استانی؛ مردم! شما از این یارو استاندارتون، همون آدم بده، راضی هستین؟!

– تهدید به کم کردن بودجه آفرینش!

– شرکت به صورت عشقی در جلسات مجمع تشخیص!

(داخل پرانتز: کار از این راحت تر؟!)

– کسی انتقادی کرد، می گویم؛ چرا به شهرداری هیچ کس چیزی نمی گوید؟!

– آهان! سازمان تبلیغات اسلامی ایرادی ندارد؟!

– صدا و سیما!

– همین الان، پیامک خبرگزاری مهر!!

– حیف که نیویورک بودم و الا «شرق» بسته نمی شد!

– با این همه حرف، سکوتم را الهام بخش وحدت می خوانم!!

– اگر ۳ هزار میلیارد تومان خاوری مدیر خاتمی -که اصلا معلوم نیست با چه سریشی وصل به دولت من شده؟!- در دوره من تخلف کرد، ادعا می کنم؛ از آق قویونلو ها به این طرف، دولت من پاک ترین دولت بوده!!

– در اوج مباحث اقتصادی، چنان تجلیلی از فردوسی می کنم که به عقل خود حکیمش هم نرسد! و عن قریب مجسمه اش وا برود در میدان فردوسی! و این در حالی است که تمام معلوماتم از حکیم حماسه سرا همان چند دوری است که دور میدان فردوسی زده ام!

یعنی نامردم انتخابات آتی، نامزد ریاست جمهوری نشوم!